Friday, 6 April 2012
جمعه های دلگیر
غروب جمعه است و دلم حسابی گرفته. نمی دونم چرا طبیعت زندگیه این دنیا اینطوریه؟! دیروز حس می کردم خیلی خوشحالم و امروز هیچ حس خوبی ندارم. گاهی ممکنه ناراحت نباشی اما دلیلی هم واسه خوشحالی پیدا نمی کنی. زیاد فکر می کنم, به رفتارهای دیگران دقت می کنم, توی حرفهاشون کندوکاو می کنم و آخرش از همه کس و همه چیز دلگیر می شم.حس می کنم همه به دنبال منفعت خودشون هستن, همه چیزو واسه خودشون می خوان, آدما بی حقیقت شدن, حرف و عملشون فرق می کنه. از همکارم می پرسم می دونی واسه گرفتن فلان وام باید چطوری اقدام کنم؟ می گه راستش من نمی دونم , خبر ندارم. بعد به طور اتفاقی تو سیستم متوجه می شم که 2 ماه پیش درخواست وامشو داده! این ساده ترین دروغیه که اخیراً شندیدم! از خانواده , دوست , فامیل و همسایه که بهتره چیزی نگم! خدایا دلم گرفته و می خوام گریه کنم اما جرأت نمی کنم پیشت شکایتی کنم , می دونم که از ناشکری بدت می یاد و فردا پوستمو می کنی. پس بازم شکر
Subscribe to:
Posts (Atom)