Tuesday 25 September 2007

حماقت؟

!سینه مالامال دردست ای دریغا مرهمی
!دل زتنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟
!ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
کدوم خوشحالی آدم موقتی نیست ؟ امسال دکتری روزانه دانشگاه تهران قبول شدم ، ولی مجبورم به خاطر شغلم انصراف از تحصیل بدم . حالا هر کی جرأت داره بهم بگه دیوونه ، احمق نشو

كسري



كسري ، اين پسر شيرين و دوست داشتني ، كلي خودشو واسه من مي گيره. از اوناست كه به هيچ دختري رو نميده . البته خوب كاري ميكنه

Monday 24 September 2007

to love or to be loved ?

تا حالا به این موضوع فکر کردید که بیشتر دوست دارید محبت کنید ، کسی رو دوست داشته باشید و کلمات محبت آمیز بگین یا اینکه مورد محبت قراربگیرین ، دوست داشته بشین و بهتون ابراز علاقه بشه ؟
به نظر من نیاز اولی نمیتونه ارزش و اهمیت و تأثیری کمتر از نیاز دومی داشته باشه ، به خاطر همینه که عشق و علاقه یک طرفه نمی تونه آدمو ارضاء کنه . یعنی من یکی که کلی از گفتن دوستت دارم یا دلم برات تنگ شده لذت می برم ، به همون اندازه ای که این جملات رو بشنوم





درس و مدرسه

!دوباره درس و كلاس و مدرسه،تحقيق و امتحان،استاد و ابراز ارادت واسه كسب نمره
!آرزو به دلم موند كه يك پاييز از راه برسه و من مجبور نباشم برم مدرسه

Sunday 23 September 2007

شگفتی های روح آدمی

به رگهای درونی انسان پاره گوشتی آویخته که شگرف ترین اعضای درونی اوست و آن قلب است که چیزهایی ازحکمت و چیزهایی متفاوت با آن در او وجود دارد . پس اگر در دل امیدی پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند .اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد و اگر نومیدی بر آن چیره شود تأسف خوردن آن را از پای درآورد . اگر خشمناک شود کینه توزی آن فزونی یابد و آرام نگیرد . اگر به خشنودی دست یابد خویشتن داری را از یاد برد و اگر ترس آن را فراگیرد پرهیز کردن آن را مشغول سازد و اگر به گشایشی برسد دچار غفلت زدگی شود و اگر مالی به دست آورد بی نیازی آن را به سرکشی کشاند و اگر مصیبت ناگواری به آن رسد
بی صبری رسوایش کند و اگر به تهیدستی مبتلا گردد ، بلاها او را مشغول سازد و اگر گرسنگی بی تابش کند ناتوانی آن را از پای درآورد و اگر زیادی سیر شود ، سیری آن را زیان رساند . پس هرگونه کندروی برای آن زیانبار و هرگونه تندروی برای آن فسادآفرین است ./حکمت 108 نهج البلاغه

کی میتونه ادعا کنه که هیچوقت دچار طمع ، حرص ، نومیدی ، تأسف و ... نمیشه ؟
خدایی خوب بودن چقدر سخته

I dance for you !

In the darkness
At the night
I had a dream
In the dream you are my lover.

Anothere day goes by
I feel the emptiness inside me
and the pain of ages resides inside my soul .
I dance for you, i'm all for you
it's in your eyes your breath upon my lips
I dance for you, you are my lover.

I dance for you, i'm all for you
you hear me cry your kiss upon my lips
I dance for you, you are my lover .......

http://www.iransong.com/g.htm?id=25484

Saturday 22 September 2007

بنی آدم اعضای یکدیگرند

سال 1372 یا 1373 ، مدرسه راهنمایی تکتم ، معلم ادبیات فارسی ، سرکار خانم قوی اندام ، یه شعر پر محتوی واسمون می خوند که من بعد چند بار تکرار حفظش کردم و هنوزم یادمه . می خوام این شعر رو اینجا بنویسم که هیچ وقت یادم نره و از همین جا هم واسه معلم ادیبم آرزوی توفیق و سلامت می کنم.

احمدک
معلم چو آمد ، به ناگه کلاس
چو شهری فرو خفته خاموش شد
سخنهای ناگفته در مغزها
به لب نارسیده ، فراموش شد
معلم ز کار مداوم مدام
غضبناک و فرسوده و خسته بود
جوان بود و در عنفوان شباب
جوانی از او رخت بر بسته بود

صدای سکوت غم آلود را
صدای درشت معلم شکست :

- بیار احمدک درس دیروز را
بخوان تا ببینیم سعدی چه گفت ؟

ز جا احمدک جست و بند دلش
از این بی خبر بانگ ناگه گسست
ولی احمدک درس ناخوانده بود
به جز آنچه دیروز در آنجا شنفت
زبانش به لکنت بیفتاد و گفت :

- بَ بَ نی آ آ آ دَم اع اع ضای یک یک یکدیگرند
که که در آ آ آ فرینش ز ز ز یک گوهرند
چو چو چو عضوی به به درد آ آ آ ورد روزگارر
دگر عضوها را ن ن نماند قرا ا ا ر
تو کز ...... تو کز ..........

ولی یادش نبود
جهان پیش چشمش سیه پوش شد
نگاهش به سنگینی از روی شرم
به پایین بیفتاد و خاموش شد

- چرا احمد کودن بی شعور
نخواندی چنین درس آسان بگوی
مگر چیست فرق تو با دیگران ؟!

خدایا خدایا چه می گوید آموزگار
نداند که آیا در این دادار
بود فرق بین دار و ندار
ز شرمی که از روی او بیم داشت
چنین گفت احمد به آموزگار :

- که آنان به دامان مادر خوشند
ولی من بی وجودش نهم سر به خاک
به آنان جز از روی مهر و خوشی
نگفته کسی تا کنون یک سخن

به مال پدر تکیه دارند و بس
ولی من از ترس و اجبار مرگ
کنم با پدر پینه دوزی و کار
ببین ببین دستهای پر از پینه ام شاهد است

سخنهای او را معلم شکست
هنوز او سخنهای بسیار داشت
ولی از ستم سینه ای زار داشت

- به من چه که مادر ز کف داده ای
به من چه که دستت پر از پینه است
رود یک نفر نزد ناظم که او
به همراه خود یک فلک آورد
نماید پر از پینه پاهای او
ز چوبی که بهر کتک آورد

دل احمد آزرده و ریش شد
چو بشنید این سخن از آموزگار
به یادش بیفتاد شعر سعدی و گفت :

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت دهند آدمی !


!آدمو بگيره ، جو نه ****

!ديروز يكي بم گفت شماره فلاني رو از تو موبايلم پاك كردم و ديگه باش كاري ندارم
با تعجب پرسيدم چطور ؟
!گفت : خودشو لوس كرده ، چند وقته سرسنگين شده ، جواب اس ام اس نميده
بش گفتم چه طوري به چنين نتيجه احمقانه اي رسيدي ؟
!گفت : پست خداحافظي تو رو خوندم ، جو گير شدم
(!بابا جون من گفتم عاقلانه و مؤدبانه خداحافظي كن ، نگفتم زرتي خداحافظي كن)

نزديك ترين دوست

مردم سرزمين هاي مختلف به روشهاي مختلف دعا مي كند . هر كس عشقش را به روشهاي خودش ارائه مي كند . هيچ مقياسي براي سنجش عشق وجود ندارد . هيچ مقياسي نيست كه بتوان بر اساس آن به عشقي كه مردم سرزمين هاي مختلف در دلشان دارند الويت داد. هيچكس نمي تواند مطمئن باشد كه عشقش عميق تر از عشقي است كه ديگران در دلشان دارند . عشق بي مز است . عشق بي رنگ است . عشق بي مقياس است . هر ذره اي از وجود از عشق خوشنود مي شود . ممكن است راه ابراز عشق از محلي تا محل ديگر تفاوت كند ، اما هدف نهايي آن در همه يكسان است
افكار را نبايستي بر روي راهها متمركز كرد كه حاصلش تنفر است . خدا در عشق مي آيد و در نفرت مي رود . بايد دوست داشت و در دوستي و صلح با ديگران زندگي كرد
هيچ دعايي خدا را به اندازه ابراز عشق و دوستي به ديگران خوشنود نمي سازد . خدا محتاج دعا نيست . او محتاج نيست . عشق بايستي از طريق اعمال نشان داده شود
بايد بر اساس فراميني كه از خدا دريافت كرده ايم در صلح و آرامش با ديگران زندگي كنيم. هيچ پدري از فرزندان خود نخواسته است تا شب و روز او را پرستش كنند . كلامي كه فرزندان در ستايش پدر خويش ابراز مي كنند پدر را از اعماق قلبش خوشنود نمي سازد . آمرزيده آنهايي هستند كه به نقش پدر به عنوان نزديك ترين دوست و حامي واقفند. آمرزيده آنهايي هستند كه بر اساس دستورات پدراعمال نيكو انجام مي دهند. خدا به نمازهاي متظاهرانه طولاني بندگان محتاج نيست . بايد با يكايك اعضاي بدن رابطه دوستي و مهر داشت . از اعماق قلب دوست داشت. حضور خدا را در خود احساس كرد . مهم اين نيست كه در كجا هستيم و چگونه عشق خداييمان را ابراز مي كنيم
بايد تا هر اندازه كه مي توان با او درد دل كرد. در خلوت خويش از او خواست تا آنچه را كه به صلاح ماست به ما بدهد . او نزديك ترين دوست ماست

Friday 21 September 2007

زندگی

زندگی سر آمد همه کتابهاست . کتابی که هر کس به صرف خواستن قادر به خواندن آن نیست . اگر چه از نخستین تا واپسین سطر، همه آن را در خود نوشته دارند ، لکن برای گشودن رمز آن می باید زبانش را نزد استاد درشت خوی محنت آموخت

نجابت زيادي

. یکی از دوستان مي گفت خاله ام می گه نجابت زیادی نجاست به همراه می آره
:به نظرم حرف قابل تأملیه . به قولی

بدا به حال دلهایی که بیش از اندازه محفوظ بوده اند ؛»
«هنگامی که سودا راه به دل باز می کند آن که عفیف تر است بی دفاع تر است

عروس رود

منم نهال زمین گیر و زرد صحرایی
تویی و جلوه گری های سرخ رویایی
من و غروب و غزل در کنار خلوت رود
تو مست طی شدن لحظه ای تماشایی
تو محو می شوی و من شعر . . . شعر می گویم
به پاس مقدم این لحظه اهورایی
به آب می زنی و دانه دانه می میرند
فرشته های سپید و حسود دریایی
به آب می زنی و باز رقص ماهی ها
میان بستر آن گیسوی چلیپایی
تو دور می شوی و در غروب گم شده ایم
کنار رود , من و آسمان و تنهایی
. . . و کفشهای سپیدی کنار ساحل خیس
نگاه آب , من و آدمی مقوایی

شعر از : دوست خوبم یک مرد بی ستاره آبانی

Wednesday 19 September 2007

روزه

آهای ملت غیور و همیشه در صحنه ایران
خدا قوت و نماز و روزه هاتون قبول
فقط تو رو خدا این مسواک و خمیر دندون لعنتی رو همیشه همراه داشته باشین . مخصوصا ًوقتی قراره در اماکن عمومی مثل آسانسور حضور پیدا کنید

خداحافظي

اولين پست رو روزي نوشتم كه با يه دوست جديد آشنا شدم و امروز كه دارم دومين پست رو مي نويسم ، روزيه كه با اون دوست خداحافظي كردم . هر چند نگه داشتن دوست از هر نوعش بهتر از حذف كردنشه ، ولي خوبه كه آدما اين حقيقت رو باور كنن كه اساساً هر نوع رابطه اي بايد شادي آفرين باشه و اگر قراره دوست شما نه تنها موجب شادي شما نشه بلكه فكرتونو هم مشغول نگه داره بهتره خيلي مودبانه ازش خداحافظي كنين و اين هيچ ربطي به خوب بودن يا بد بودن شما يا دوستتون نداره . پس بهتره نه خودتون و نه دوستتون رو مقصر ندونين . اين درس مهميه كه من تازه بش رسيدم و خيلي ارزشمنده
نتايج اخلاقي

از خداحافظي هاي معقول و به جا نترسين هر چند كه سخت باشه

سعي كنين تو دوستي با مرام باشين تا بعد از خداحافظي دچار عذاب وجدان نشين

بهتره آدرس وبلاگتونو به دوستان و آشنايان ندين تا هر چي دلتون خواست توش بنويسين