Monday 29 March 2010

comment

بعضي دوستان عزيز لطف مي كنن و كامنت هاي خودشونو به آدرس ايميلم پست مي كنن كه البته من از طريق آدرس ايميلشون مي شناسمشون و باشون صحبت ميكنم ، اما بعضي دوستان عزيز ديگه توي خود وبلاگ واسم كامنت ميگذارن كه من از همه شون به خاطر وقتي كه به خوندن مطالب اين وبلاگ اختصاص ميدن ، ممنونم اما خوشحال مي شم كه با اسم واقعيشون كامنت بذارن نه با اسم ناشناس

Sunday 28 March 2010

نوروز 89

.امسال نوروز متفاوتي رو تجربه كردم
اولين باري بود كه لحظه تحويل سال نو ، پيش خونواده ام نبودم . دلتنگ و خسته بودم اما نه به خاطر دوري از خونواده كه به زودي اونا رو دوباره مي ديدم ، اما در كل پيش دوستام آرامش داشتم . دوستايي كه يادآور روزهاي بي دغدغه و شاد بودند ، روزهايي كه شايد هيچ وقت ديگه تكرار نشن . سالي كه گذشت ، فراز و نشيب هاي زيادي واسم داشت . هم خاطرات شيرين داشت هم خاطرات تلخ ، اميدوارم سال جديد ، سال پربارتري واسه همه باشه

Tuesday 9 March 2010

عشق من باش

!لطفاً آهنگ "عشق من باش" از "بهنام صفوي" رو با صداي بسيار بسيار بسيار بلند گوش و سپس قاطي كنين

Saturday 20 February 2010

مادربزرگم

قبلاً يه پست با عنوان « پيري يا مرگ » درمورد مادربزرگم نوشته بودم . مادر بزرگم ، اين زن خسته ، رنجور و تنها ، روز چهارشنبه 28/11/1388 ، فوت كرد و روز جمعه به خاك سپرده شد . از آخرين باري كه ديده بودمش حدود 2 سال مي گذره و چون اين اواخر نديده بودمش ، مرگشو باور نمي كنم . با وجود اينكه از اينكه مادربزرگم ديگه بين ما نيست واقعاً دلگيرم ، اما مطمئنم كه الان پيش پدر ، مادر ، شوهر ، دخترها و پسرهاش ، ديگه احساس تنهايي نمي كنه . فكر نمي كنم توان تحمل حتي يكي از مصيبتهايي كه مادربزرگم ديده ، رو داشته باشم . واقعاً زن مقاومي بود . براش از درگاه خداي مهربون طلب مغفرت مي كنم و اميدوارم هيچ وقت هيچكدوم از عزيزاشو از دعاي خيرش محروم نكنه