Saturday 20 February 2010

مادربزرگم

قبلاً يه پست با عنوان « پيري يا مرگ » درمورد مادربزرگم نوشته بودم . مادر بزرگم ، اين زن خسته ، رنجور و تنها ، روز چهارشنبه 28/11/1388 ، فوت كرد و روز جمعه به خاك سپرده شد . از آخرين باري كه ديده بودمش حدود 2 سال مي گذره و چون اين اواخر نديده بودمش ، مرگشو باور نمي كنم . با وجود اينكه از اينكه مادربزرگم ديگه بين ما نيست واقعاً دلگيرم ، اما مطمئنم كه الان پيش پدر ، مادر ، شوهر ، دخترها و پسرهاش ، ديگه احساس تنهايي نمي كنه . فكر نمي كنم توان تحمل حتي يكي از مصيبتهايي كه مادربزرگم ديده ، رو داشته باشم . واقعاً زن مقاومي بود . براش از درگاه خداي مهربون طلب مغفرت مي كنم و اميدوارم هيچ وقت هيچكدوم از عزيزاشو از دعاي خيرش محروم نكنه