Monday 26 November 2007

صميميت

يعني لازمه آدم هميشه جايگاه خودش و ديگران رو به خودش و به ديگران ياد آوري كنه ؟! يعني اگه يكي هميشه تو جمع اطرافياش بي عقده ، خاكي ، بي آلايش ، ساده ، صميمي و خودموني برخورد كنه اين ميشه يه وظيفه و اونا يادشون ميره كه اين صميميت مي تونست وجود نداشته باشه !؟ چطور وقتي يكي نداشته هاشو هر روز و به روش هاي مختلف تو سرمون مي كوبه ولي يكي ديگه داشته هاشو بي رنگ يا كم رنگ مي كنه كه فاصله ها احساس نشه ، باز ما فراموش مي كنيم كه به اين صميميت ، سادگي و بلندي طبع احترام بگذاريم ؟ گاهي كه به اين نتيجه مي رسم كه اينجا هر چي بيشتر خودتو بگيري بيشتر مورد احترامي ،از خودم و از آدماي اطرافم متنفر ميشم

تنهايي

،یه چند وقتی هست که تنهایی رو ندیدم
.دلم حسابی واسش تنگ شده
.گاهی به شدت عاشقش میشم
.شایدم وابستش شدم
!وقتی خودمو می سپرم دستش آرومم می کنه
!همیشه قشنگترین هدیه رو برام می آره ، گریه
!گاهی آزارم می ده ، اما از همه به من نزدیک تره
.همیشه کنارمه و هیچ کس نمیتونه اونو ازم بگیره
.دلم حسابی واسش تنگ شده
!کاش یه فرصت کوچولو پیش بیاد و دوباره ببینمش ، منتظرم هدیه امو ازش بگیرم