Friday, 21 September 2007

زندگی

زندگی سر آمد همه کتابهاست . کتابی که هر کس به صرف خواستن قادر به خواندن آن نیست . اگر چه از نخستین تا واپسین سطر، همه آن را در خود نوشته دارند ، لکن برای گشودن رمز آن می باید زبانش را نزد استاد درشت خوی محنت آموخت

نجابت زيادي

. یکی از دوستان مي گفت خاله ام می گه نجابت زیادی نجاست به همراه می آره
:به نظرم حرف قابل تأملیه . به قولی

بدا به حال دلهایی که بیش از اندازه محفوظ بوده اند ؛»
«هنگامی که سودا راه به دل باز می کند آن که عفیف تر است بی دفاع تر است

عروس رود

منم نهال زمین گیر و زرد صحرایی
تویی و جلوه گری های سرخ رویایی
من و غروب و غزل در کنار خلوت رود
تو مست طی شدن لحظه ای تماشایی
تو محو می شوی و من شعر . . . شعر می گویم
به پاس مقدم این لحظه اهورایی
به آب می زنی و دانه دانه می میرند
فرشته های سپید و حسود دریایی
به آب می زنی و باز رقص ماهی ها
میان بستر آن گیسوی چلیپایی
تو دور می شوی و در غروب گم شده ایم
کنار رود , من و آسمان و تنهایی
. . . و کفشهای سپیدی کنار ساحل خیس
نگاه آب , من و آدمی مقوایی

شعر از : دوست خوبم یک مرد بی ستاره آبانی

Wednesday, 19 September 2007

روزه

آهای ملت غیور و همیشه در صحنه ایران
خدا قوت و نماز و روزه هاتون قبول
فقط تو رو خدا این مسواک و خمیر دندون لعنتی رو همیشه همراه داشته باشین . مخصوصا ًوقتی قراره در اماکن عمومی مثل آسانسور حضور پیدا کنید

خداحافظي

اولين پست رو روزي نوشتم كه با يه دوست جديد آشنا شدم و امروز كه دارم دومين پست رو مي نويسم ، روزيه كه با اون دوست خداحافظي كردم . هر چند نگه داشتن دوست از هر نوعش بهتر از حذف كردنشه ، ولي خوبه كه آدما اين حقيقت رو باور كنن كه اساساً هر نوع رابطه اي بايد شادي آفرين باشه و اگر قراره دوست شما نه تنها موجب شادي شما نشه بلكه فكرتونو هم مشغول نگه داره بهتره خيلي مودبانه ازش خداحافظي كنين و اين هيچ ربطي به خوب بودن يا بد بودن شما يا دوستتون نداره . پس بهتره نه خودتون و نه دوستتون رو مقصر ندونين . اين درس مهميه كه من تازه بش رسيدم و خيلي ارزشمنده
نتايج اخلاقي

از خداحافظي هاي معقول و به جا نترسين هر چند كه سخت باشه

سعي كنين تو دوستي با مرام باشين تا بعد از خداحافظي دچار عذاب وجدان نشين

بهتره آدرس وبلاگتونو به دوستان و آشنايان ندين تا هر چي دلتون خواست توش بنويسين

Sunday, 27 May 2007

يك دنيا ممنون

جدا آدم گاهي به جايي ميرسه كه با وجود اينكه هيچ دليلي واسه ناراحتي وجود نداره ، هيچ دليلي هم واسه خوشحال بودن پيدا نميكنه
چرا ؟
چون برنامه نداره ؟ چون هدف نداره ؟
نميدونم . من كه فعلاً خيلي خوشحالم و خوشحاليمو هم مديون يه دوست مهربونم كه تا حالا خيلي چيزا ازش ياد گرفتم . اقلاً خنديدن تو محيط اداره

آغاز

سلام . به همين راحتي يه وبلاگ واسه خودم ساختم . باورتون ميشه ؟ و امروز روز تولد وبلاگم خواهد بود