Saturday 3 November 2007

نظم بي نظم

وقتي ماشينتو به اشتباه جلو پاركينگ همسايه پارك كردي ، اونوقت داري مؤدبانه و با شرمساري تمام عذرخواهي مي كني ، ولي همسايه عزيزت به جاي پذيرش عذرت تهديدت مي كنه كه پليس 110 صدا كرده ! وقتي واست مهمون مي آد ، صاحبخونه ات به اين دليل آبگرمكن خونه رو خاموش مي كنه ! وقتي رئيس تو اداره به خاطر موفقيت تحصيليت اضافه كارتو نصفه ميكنه ! وقتي قبض موبايلتو به موقع پرداخت كردي ، اما مخابرات به اشتباه تلفنتو قطع مي كنه و براي وصل مجددش ميگه حضوري تشريف بيارين و فيش بپردازين و آخرش هم تو قبض جديد واست بدهي پيشين مي آد ! وقتي يكي با سرعت تمام از بغل دستت رد ميشه و يه حال اساسي به گلگير ماشينت مي ده ، ولي ترمز نمي كنه كه لااقل بتوني ازش تشكر كني ! وقتي سوار تاكسي ميشي ، راننده به بهانه اينكه اين راه خيلي كم مسافر داره و بايد خالي برگرده ، كرايه برگشت رو هم ازت مي گيره! و وقتي هزار جور وقتي ديگه رو مي بيني فقط بايد به نظم بي نظم امور دور و برت بخندي ، اگه بخواي اين مسايلو جدي بگيري نمي توني ادامه بدي

3 comments:

hamid said...

خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است

Bee said...

خنده
بخش جدا نشدنی از زندگی
چه قدر جالبه که انسان می تونه به چیزهای ِ گریه آور هم بخنده

Anonymous said...

سلام

سپاس از مطالب دلنشين وبلاگت

مثال های عينی خوبی از نبود امنيت روانی و اجتماعی بيان کرده ای. به رغم تصور عمومي، حل همه مشکلات امنيتی جامعه را نمي توان صرفا از نهاد رسمی حفظ امنيت (پليس) توقع داشت بلکه اين فرهنگ عمومي است که بايد چنين ظرفيتی داشته باشد